هنر نه گفتن، بدون احساس گناه - معرفی کتابی از دیمون زاهاریادس

به گزارش مجله سلنا، اگر برای زندگیتان اولویت بندی نکنید، کسی دیگر این کار را خواهد نمود.

هنر نه گفتن، بدون احساس گناه - معرفی کتابی از دیمون زاهاریادس

گرگ مک کیان

یک نه برآمده از عمیق ترین اعتقادات، بهتر از بله ای است که صرفا برای خرسند ساختن، یا بدتر از آن، برای اجتناب از دردسر گفته شده است.

مهاتما گاندی

عادت راضی کردن مردم دوست یا آشنایی را که به نظرتان نمونه یک خادم مردم است در نظر بگیرید. این شخص احتمالا یکی از بهترین افرادی است که می شناسید. او همواره آماده یاری رساندن است. هر زمان که کاری پیش آید می توانید روی یاری او حساب کنید. این شخص با کمال میل کارهای شخصی خودش را رها می نماید تا خواسته ها و احتیاجهای شما را برآورده کند.

آیا این رفتار به طور نگران نماینده ای برایتان آشنا نیست؟

آیا متوجه جنبه هایی از آن در خودتان شده اید؟ به عنوان مثال، آیا وقتی کسی از شما درخواست یاری می نماید فورا همه کارهایتان را کنار می گذارید و می گویید البته! ؟

و مسئله مهم تر اینکه: آیا دائما از مقدم شمردن اولویت های دیگران پیش از اولویت های خودتان، احساس ناراحتی، اضطراب و خستگی می کنید؟

در این صورت، این کتاب مناسب شماست. نه گفتن به دیگران یکی از مهم ترین مهارت هایی است که می توانید کسب کنید. این مهارت به شما آزادی میدهد تا علایق شخصی و حرفه ای خود را دنبال کنید؛ تا آنجایی که بهره وری تان را بهبود بخشیده، روابطتان را بهتر نموده، و شما را سرشار از حس آرامشی می نماید که ممکن است در این لحظه برایتان بیگانه به نظر بیاید.

توانایی نه گفتن آزادی بخش است. اما بیشتر اوقات، کسب این مهارت سخت برای بیشتر ما مستلزم سال ها تمرین برعکس است. برای بعضی از ما، یادگیری نه گفتن، یعنی مقابله با یک عمر تعالیم والدین، معلمان، کارفرمایان، همکاران و اعضای خانواده.

اما ارزش این همه کوشش را دارد. هنگامی که شما با اعتماد به نفس و احترام، توانایی نه گفتن را کسب کنید و این کار را به طور منظم انجام دهید، تغییراتی را در نحوه برخورد دیگران با خودتان متوجه خواهید شد. آن ها احترام بیشتری به شما خواهند گذاشت؛ ارزش بیشتری برای وقتتان قائل خواهند بود؛ و رفته رفته شما را به چشم یک رهبر خواهند دید تا یک دنباله رو.

و این تازه بخش بسیار کوچکی از ماجراست. مایلید بیشتر بدانید؟ آماده هستید تا بالاخره جلوی میل خود به خرسند کردن افراد را با بله گفتن دائم بگیرید؟ در این صورت اجازه دهید تجربه شخصی خود را به عنوان یک خادم مردم توصیف کنم …

گذشته من به عنوان فردی در خدمت دیگران من یک خادم در حال ترک هستم. اگر شما مرا در دوران دبیرستان یا دانشگاه می شناختید هرگز احتیاجی به یاری نداشتید. چون من کنارتان بودم. فقط کافی بود از من تقاضا کنید. با کمال میل از کارهای خودم دست می کشیدم تا به شما یاری کنم و پیگیر کارهایتان شوم. این تمایل به بله گفتن بدون توجه به شرایط شخصیام، از چندین عامل نشئت گرفته بود. در بخش دوم (دلیل کشمکش با خود موقع نه گفتن به آن ها خواهیم پرداخت. در حال حاضر همین کافی است که بگویم من یک خدمت رسان واقعی و همواره حاضر بودم.

بیچاره بودم. هر بار به کسی بله می گفتم، احساس می کردم کار درستی انجام می دهم. من شخص دیگری را شاد می کردم. پس چطور چنین تصمیمی می توانست موجب پشیمانی گردد؟

یک حسی همواره می گفت که بله گفتن به دیگران، در حقیقت نه گفتن به خودم بود. دیگر زمانی باقی نمی ماند تا صرف کارهای خودم کنم. پولی باقی نمی ماند تا احتیاجها و علایق شخصی خودم را تامین کنم.

و مطمئنا به دیگران اجازه می دادم از زمان، پول و حتی زحمات من در جهت منافع خود استفاده نمایند، در حالی که منافع من به فراموشی سپرده می شد.

به عنوان مثال، زمانی که دانشگاه می رفتم یک وانت داشتم. همین باعث شد من اولین گزینه برای یاری به اسباب کشی دوستانم باشم. همان طور که می توانید انتظار داشته باشید، مرتبا از من می خواستند این کار را انجام بدهم. از آنجایی که سرسختانه خدمت رسان بودم، زود بله را می گفتم. اما این همواره برخلاف صدای درون سرم بود که مرا به خاطر به تعویق انداختن منافع و اولویتهایم سرزنش می کرد. بدتر از همه اینکه، این صدا دائمی بود. و کم کم حس دلخوری را در من به وجود آورد. هم از خودم و هم از افرادی که مرتبا از من درخواست یاری می کردند.

این سراشیبی بدی بود.

هر بار از من می خواستند برای کسی کاری انجام بدهم، بدون آنکه توجهی به خودم داشته باشم، بله را می گفتم. عادت برآوردن احتیاج دیگران، بسیار در من نهادینه شده بود. اما با هر توافقی احساس نارضایتی در درونم رشد می کرد و مرحله ای از تلخی و ناامیدی را ایجاد می کرد. من منافع خودم را بارها و بارها برای یاری به دیگران کنار گذاشتم، در حالی که می دانستم این کار مرا به شدت ناراحت می نماید.

من هیچ کس جز خودم را سرزنش نمی کردم. زمانی به این نتیجه رسیدم که دیگر کافی است. آن وقت آغاز کردم به رد تمام درخواست هایی که برای یاری به اسباب کشی دوستانم می شد. در حقیقت تقریبا تمام درخواست های یاری از هر نوعی را رد می کردم.

با نگاه به گذشته، از این رویکردم پشیمانم. این یک واکنش عجولانه و ناشی از دلخوری و خودبیزاری بود که آن را این قدر شدت می بخشید. سال ها تجربه و تمرین احتیاج داشت تا بیاموزم با احترام و ملاحظه بیشتری نه بگویم.

هنر نه گفتن به شما یاری خواهد نمود تا از مرحله راضی کردن همیشگی دیگران، پا به مرحله اولویت بندی احتیاجها و خواسته های خود بگذارید. و مهم تر از همه، به شما نشان خواهم داد چگونه این کار را بدون روش سختگیرانه تاسف آوری که من مدتها پیش استفاده کردم، انجام دهید.

اهمیت اولویت بندی احتیاجها یکی از ارزشمندترین درس هایی که آموخته ام این است که هیچ کس به اندازه من هوشیارانه از وقتم محافظت یا احتیاجهای مرا اولویت بندی نخواهد نمود. این قابل فهم است. بیشتر مردم به مصلحت خود عمل می نمایند؛ آن ها طبیعتأ اولویت های خود را پیش از اولویت های دیگران قرار می دهند. اما این بدین معنی است که هر یک از ما مسئول برآوردن احتیاجهای شخصی خودمان هستیم.

هیچ کس این کار را برای ما انجام نمی دهد. علاوه بر این، مهم است که پیش از توجه به احتیاجهای دیگران، به احتیاجهای خودمان توجه کنیم. این ادعا ممکن است موجب ناراحتی شما بگردد، به خصوص اگر سخت کوشش می کنید که بینهایت مهربان و بخشنده باشید. اما همچنین، نادیده دریافت احتیاجهایتان در حالی که پیوسته به دیگران خدمت رسانی می کنید، مسیری رو به دلخوری و تلخی است. اگر خودتان را از پا بیندازید حتی ممکن است برای شما مشکل جسمی ایجاد کند (من از روی تجربه حرف می زنم).

وقتی توصیه می کنم احتیاجهایتان را بر احتیاجهای دیگران در اولویت قرار دهید، پیشنهادم این نیست که احتیاجهای دیگران را نادیده بگیرید. به هیچ وجه! شما هنوز هم می توانید وقتی دوستان، اعضای خانواده، همکاران، و حتی غریبه ها خواستند، در کنارشان باشید. مهم این است که در این جریان، اولویت های خودتان را کنار نگذارید. با این وجود، اگر پیش از همه، به خودتان توجه نکنید در درازمدت چقدر می توانید برای دیگران مفید باشید؟

به عنوان مثال، فرض کنید آن قدر قبول نموده اید به دیگران یاری کنید که از وعده های غذایی صرف نظر نموده، از خوابتان زده و فعالیت هایی را که از آن لذت می برید کنار گذاشته اید. شما به تدریج آن قدر خسته، تحریک پذیر و ناراضی خواهید شد که دیگر نمی توانید یا مایل نیستید به دیگران یاری کنید.

به همین دلیل توصیه می کنم ابتدا به احتیاجهای خودتان توجه داشته باشید. این کار به شما آزادی میدهد تا زمانی که وقت، انرژی و تمایل دارید به احتیاجهای دیگران توجه کنید. شما قادر به تصمیم گیری برای یاری کردن به هر مورد، بدون به خطر انداختن یا از دست دادن سلامتی و شادی تان هستید.

در نظر بگیرید چگونه مهماندارهای هواپیما امنیت هوایی را برای مسافران شرح میدهند. چنانچه فشار هوای کابین کم شد، باید پیش از یاری به دیگران برای زدن ماسک اکسیژن، ماسک اکسیژن خود را بزنید. اول به خودتان یاری کنید، سپس به دیگران یاری برسانید. این دستورالعمل ها به منظور تشویق کردن به حفظ جان خود تعبیه نشده است. شرکت هواپیمایی می داند اگر ابتدا به دیگران یاری کنید، خطر ابتلا به کمبود اکسیژن را افزایش می دهید. و این مانع یاری به دیگران خواهد شد.

هنگامی که احتیاجهای خود را بر احتیاجهای دیگران در اولویت قرار می دهید، بعضی از افراد پافشاری می نمایند تا شما را به انجام خواسته های خود بگمارند. آن ها جواب نه را نمی پذیرند.

در چنین مواردی باید قاطع باشید… روان شناسی قاطعیت بسیاری از مردم تصور می نمایند قاطعیت یک ویژگی ذاتی است. اما اشتباه می نمایند. قاطعیت یک خصیصه اکتسابی است. در این کتاب، قاطعیت مهارتی اکتسابی است.

قاطع بودن یعنی اینکه برای بیان احتیاجها و خواسته هایتان اعتماد به نفس داشته باشید و حتی در رویارویی با مخالفتها اهدافتان را دنبال کنید. این یعنی در یک موضوع تعیین موضعتان چیست و هیچ جایی برای سردرگمی نگذارید. قاطعیت یعنی دیدگاهتان را بیپرده بگویید و احساس نکنید گویی به رضایت یا تأیید دیگران احتیاج دارید.

به طور مثال، فرض کنید با دوستی در خصوص سیاست بحث می کنید. قاطع بودن به معنی بیان کردن دیدگاهتان است، هرچند با دیدگاه دوستتان متضاد باشد.

مثال دیگر: فرض کنید در حال تماشای فیلمی پرفروش در سینما هستید، و فرد کناری شما بلند بلند با تلفنش صحبت می نماید. قاطعیت یعنی از او بخواهید آرام تر صحبت کند یا تلفنش را خاموش کند.

یا فرض کنید دوستی از شما می خواهد روز آدینه او را به فرودگاه ببرید. اگر قول های دیگری داده اید، قاطع بودن یعنی اینکه به او بگویید نه، حتی اگر این کار موجب واکنش بدی از سمت او گردد.

در ابتدایی ترین شکل، قاطعیت ارتباطی صادقانه است، نه چیزی بیشتر. این خبر خوبی است؛ زیرا بدان معناست که قاطعیت یک مهارت ذاتی نیست. شما میتوانید با آموزش و تمرین، این مهارت را پرورش دهید.

در کتاب هنر نه گفتن، به بحث درباره قاطعیت می پردازیم زیرا برای رد درخواست هایی که دیگران از شما می نمایند، به کار می آید. هدف این کتاب همین است. اما در حین خواندن، متوجه خواهید شد که این یگانه مهارت حیاتی (همین نه گفتن) می تواند به عنوان سکوی پرتاب برای قاطعیت بیشتر، در هر مرحله از زندگیتان مفید باشد.

وقتی یاد بگیرید قاطع تر باشید، ذهنیت شما تغییر خواهد نمود. میل بیشتری به اشتراک گذاشتن ایده های خود با دیگران خواهید داشت. تمایل بیشتری برای تقاضای احتیاجها و خواسته هایتان خواهید داشت. تردید کمتری برای بیان نظرات خود خواهید داشت و آماده صحبت کردن برای کسانی که نمی توانند یا نمی خواهند نظرات شان را ابراز کنید، خواهید بود. و البته در به زبان آوردن این کلمه ساده و زیبا یعنی نه، که به معنای واقعی می تواند زندگی تان را تغییر دهد، بهتر و ماهرتر خواهید شد.

کتاب هنر نه گفتن

بدون احساس گناه

نویسنده: دیمون زاهاریادس

مترجم: زهرا ابراهیمی

بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه

تعداد صفحات:152صفحه

منبع: یک پزشک
انتشار: 11 آذر 1399 بروزرسانی: 11 آذر 1399 گردآورنده: selena-fan.ir شناسه مطلب: 1235

به "هنر نه گفتن، بدون احساس گناه - معرفی کتابی از دیمون زاهاریادس" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "هنر نه گفتن، بدون احساس گناه - معرفی کتابی از دیمون زاهاریادس"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید