دموکرات ها چگونه با ترامپ روبرو شدند؟
به گزارش مجله سلنا، تفاوت مهم دموکرات ها در سال 2020 با 2016، سیاست ورزی در جذب سندرز و نگاه همدلانه با او بود که هم خطر تبدیل شدن دموکرات ها به نماد چپ گرایی افراطی را با کنار رفتن سندرز خنثی کرد و هم از مزایای جنبش برنی بهره بردند.
به گزارش گروه بین الملل خبرنگاران، چرا ترامپ باخت؟ و چگونه دموکرات ها، جامعه شناسی و سیاست را تلفیق کردند.
نویسنده: سعید آجورلو
جامعه شناسی کنار سیاست
پس از انتخابات سال 2016 نوشتم که انتخاب ترامپ نشانه غلبه جامعه شناسی بر سیاست بود. حالا در سال 2020 می نویسم؛ پیروزی بایدن حاصل یاری دریافت سیاست از جامعه شناسی بود. مرادم از رجحان جامعه شناسی بر سیاست در انتخابات چهار سال قبل، شناخت دقیق ترامپ از واقعیت های جامعه آمریکا و بنا کردن کمپین بر اساس این شکاف ها بود. از جمله احساس خطر از چین در میان یقه آبی ها، احتیاج سفیدپوستان سنتی به احیای هویت آمریکایی و نفی جهان وطنی و بازگشت به ملی گرایی، مرزبندی بسیاری از آمریکایی ها با قوانین مهاجرت و بغض نسبت به هیسپان ها و مکزیکی تبارها و دورگه ها و مسائلی از این دست که ترامپ توانست با بسته بندی درست ذیل شعار اول آمریکا از آنها سرمایه اجتماعی و بعد سیاسی بسازد، در حالی که دموکرات ها به عنوان نماد سیستم و وضع موجود درک درست و صحیحی از این تحولات زیر پوست جامعه نداشتند.
جدیدترین خبرها و تحلیل های ایران و جهان را در کانال تلگرامی خبرنگاران بخوانید. (کلیک کنید)
گرچه تا حدود زیادی برنی سندرز این واقعیت ها را دریافته بود و با نگاه چپ گرایانه شکاف های موجود را بیان می کرد اما برخورد دموکرات ها با او مکانیکی و پوزیتویستی بود و در نهایت هیلاری هم نتوانست از انرژی سندرز برای کمپین خود استفاده کند و تنها با اتکا به سیاست و نگاه کلاسیک به جامعه از ترامپ بازنده شد. در حالی که اگر کمی به عقب تر نگاه می کرد و دلیل شکست خود از اوباما در انتخابات مقدماتی سال 2008 را جستجو می کرد، حتما متوجه نقش جامعه شناسی در موفقیت کمپین اوباما می شد.
در سال 2020 اما دموکرات ها، سیاست ورزی را در تقابل با جامعه شناسی ندیدند و اثبات یکی را نفی دیگری تلقی نکردند. به همین واسطه در بخش سیاسی روی بایدن اجماع کردند و با موضوع اوباما، سندرز را هم به بخشی از کمپین خود تبدیل کردند و آرای او را که بیشتر جوانانه و حاشیه ای و کارگری و مهاجر محور بود جذب کردند. تفاوت مهم دموکرات ها با 2016، سیاست ورزی در جذب سندرز و نگاه همدلانه با او بود که هم خطر تبدیل شدن دموکرات ها به نماد چپ گرایی افراطی را با کنار رفتن سندرز خنثی کرد و هم از مزایای جنبش برنی بهره بردند. دشمن عظیمی مانند ترامپ، دموکرات ها را پخته تر و صبورتر کرد.
در کنار این تغییر استراتژی که فراتر از تغییر روش بود، انتخاب کامالا هریس که نسخه بانوی باراک اوباما از لحاظ رنگین پوست بودن و مهاجر بودن و نزدیکی به چپ گرایان هست هم به خوبی جنبه نمادین پیدا کرد و برای بایدن، انرژی فراوری کرد. کمپینی برآمده از واقعیت های جامعه. از این جهت پیروزی بایدن در انتخابات 2020 را می توان بر اساس تلفیق جامعه شناسی و سیاست هم شرح داد. توازن برقرار کردن میان جامعه شناسی و سیاست موجب تعادل و استحکام تصمیم نهایی می گردد و به رای دهنده اطمینان می دهد. در این میان استفاده از استراتژی رای پستی و رای زودهنگام هم کاملا مشخص کننده برگرفته از استراتژی مشارکت حدبیشتری برای غافلگیر کردن ترامپ بود.
چرا ترامپ باخت؟
واقعا چرا ترامپ باخت؟ او که بیشتر شبیه شخصیت اول داستان شکست ناپذیر چخوف بود چگونه مقابل یک رقیب متوسط از میدان به در شد؟ پاسخ کوتاه به این سوال مهم این است که ترامپ نتوانست به خوبی از سیاست کنار جامعه شناسی استفاده کند. ترامپ بعد از تغییر سیاست دموکرات ها و استفاده از ظرفیت سندرز باید از سیاست انرژی می گرفت و به مرکزیت جمهوری خواستار بیشتر نزدیک می شد و از ظرفیت افرادی شبیه رامنی و پاول و سایر مرکزگرایان جناح راست بهره می برد اما نه به واسطه شکاف جدی درون حزب امکان چنین کاری را داشت و نه یاری دریافت از دیگران با شخصیت او همخوان بود. او حتی از سوی فرد تندرویی چون بولتون هم در امان و مصون نبود و تقریبا بیشتر رهبران جهان، بخش زیادی از جمهوری خواستار و عمده رسانه های اصلی آمریکا را از دست داده بود.
او برای این نبرد عظیم بیش از اندازه مغرور و تنها و ناآماده بود. او آمادگی و ظرفیت انعطاف برای این رقابت را از خود نشان نداد یا احساس کرد که به این انعطاف احتیاج ندارد، در حالی که رقیب دست او را خوانده بود و بازی خود را عوض نموده بود. به اینها معلق ماندن ترامپ میان نماد ساختار یا مخالف ساختار را هم اضافه کنیم. ترامپ به واسطه مدیریت کرونا به شدت زیر تیغ منتقدان بود و نتوانست جواب قانع کننده ای برای این انتقادها بیابد. او نتوانست همزمان دفاع و حمله را انجام دهد. نه منتقد خوبی برای حمله کردن بود نه مدافع خوبی برای عملکردش. زمانی که او منتقد سیستم بود کار راحت تری داشت. اما او باید در دو جبهه می جنگید؛ کاری که برایش آماده نبود.
ترامپ نه به میزان لازم استراتژی دفاعی داشت و نه خوی تهاجمی او به واسطه 4 سال حضور در قدرت مثل قبل کار می کرد. او بین دفاع و حمله سرگردان بود و به همین واسطه نه مشت حمله اش به حریف می خورد و نه سپری درستی برای مشت نخوردن داشت. شکست ترامپ، جدا از جنبه های فکری و گفتمانی، شکست یک نماد از یک نماد بود. او از یک کاراکتر ساده ولی نماد قوی بازنده شد. او که خود زمانی جدا از جنبه های ایجابی نماد نه به هیلاری بود و در عین حال از ظرفیت های شخصیت اش هم برای این مبارزه استفاده می کرد، در همان گردابی افتاد که رقیب گذشته اش افتاده بود. جنبه های نمادین اش از شخصیت اش جلو افتاد و به لطف کارکرد رسانه تبدیل به همان نمادی شد که حساسیت رای دهندگان خاموش آمریکایی را بیدار می کرد. دموکرات ها نماد ترامپ را بردند نه شخصیت اش را.
شکست نئولیبرالیسم از لیبرالیسم مدرن
اما نتیجه این انتخابات در عرصه گفتمانی غلبه لیبرالیسم مدرن بر نئولیبرالیسم بود. گرچه دموکرات های آمریکا لقب لیبرال دارند و بیشتر مراد از آن، لیبرالیسم فرهنگی و اجتماعی و در اقتصاد لیبرالیسم مدرن در مقابل کلاسیک است اما در خوانش ایرانی، ترامپ نماد لیبرالیسم هایکی و تاچری و ریگانی و بایدن نماد دولت رفاه و کینزیسم و یا حتی لیبرالیسم از نوع مک فرسونی. در این میان گرچه بعضی محافظه کاران کلاسیک آمریکایی، پوپولیسم ترامپ را انحراف از جمهوری خواهی کلاسیک می دانند اما واقعیت این است که ترامپ نوجمهوری خواهی است که در اقتصاد و مذهب و بی اعتمادی به خرد خودبنیاد و ملی گرایی از جنس جمهوری خواستار است و در منش و رفتار به واسطه مهارت در جلب توجه افکارعمومی با منش مرکزیت جمهوری خواستار تفاوت دارد. تفاوتی از جنس روش و تاکتیک. از این رو این شکست را باید شکست نئولیبرالیسم و اقتصاد بازار آزاد بدانیم.
لیبرالیسم مالی یا به عبارتی همان نئولیبرالیسم هایکی که نماینده ای تهاجمی و تاجرپیشه چون ترامپ داشت در مقابل خوانش چپ از لیبرالیسم بازنده شد و طبیعی است که بعد از دوره ای ملی گرایی و نئولیبرالیسم درغرب، نوبت به رقیب جدی این تفکر یعنی دولت رفاهی و کینزی رسیده است.
ترامپ مثل یونان است؟
بحث را با طرح این سوال به خاتمه می برم که بردن ترامپ در 2016 مانند قهرمانی یونان در جام ملت های اروپا 2004 یک اتفاق و شگفتی بود یا اینکه از حالت استثنا درآمده و ممکن است دوباره تکرار گردد؟ واقعیت این است که رای حدودا 70 میلیونی ترامپ نشان می دهد که تفکر او همچنان در جامعه زنده است و بایدن 70 میلیون مخالف دارد. شکست ترامپ هم در این مقطع و با فاصله بسیار کم این واقعیت را تصدیق می نماید که در مهارت های کمپینی از رقیب عقب افتاده و رقیب اصطلاحا به او ضدتاکتیک زده است.
با این حساب، پدیده ترامپ مثل یونان استثنا نیست و ممکن است در صورت لغزش دموکرات ها، در چهره جدیدی از خانواده ترامپ یا یک جمهوری خواه دیگر بازفراوری گردد. گرچه این نزاع اجتماعی بخش سیاسی درون حزب جمهوری خواه هم دارد و از این تصمیم می گذرد که جمهوری خواستار می خواهند به اصل خود بازگردند یا اینکه همچنان به نوجمهوری خواستاری چون ترامپ اقبال نشان می دهند.
منبع: خبرگزاری تسنیم